دوران امامت امام محمدباقر علیه السلام مصادف با ادامه فشارهاى خلفاى بنىامیه و حکام آنها با شیعیان در عراق بود، و توصیه امام به شیعیانش که: «من بلى من شیعتنا ببلاء فصبر کتب الله له اجر الف شهید»؛ «اگر کسى از شیعه ما به مصیبت گرفتار شود و پایدارى نماید، خداوند پاداش هزار شهید را براى او مىنویسد.» این جمله حاکى از فشارهایى است که بر شیعیان وارد مىشد، و امام مىکوشید بدین وسیله آنان را به مقاومت و خویشتندارى هرچه بیشتر فرا بخواند، و این سختگیرىها به دلیل ادعاى ولایت و امامت امامان بود.
موضعگیرى ظاهراً ملائم امام باقر علیه السلام علیه دستگاه خلافت اموى که هرگونه مخالفتى را به شدت سرکوب مىکردند، براى بقاى هسته مقاومت بود، چه آن که تقریباً همه شیعیان و حتى همه اموىها، به خوبى مىدانستند که رهبران شیعه مدعى خلافت و حکومت هستند، و خلافت را حق خود و حق آباء خود مىدانستند که قریش به زور آن را غصب کردهاند، و این از نقطه اتکاء امامان معلوم بود که روى ولایت و امامت به همان معناى زعامت و تصدى امرى تکیه مىکردند، و خود را شایسته آن مقام مىدانستند. «بنى اسلام على خمس الصلاة و الزکاة و الحج و الجهاد و الولایة. و لم یناد بشىء کما نودى بالولایة فاخذ الناس باربع و ترکوا الولایة»؛ «اسلام روى پنج رکن استوار است: نماز، زکوة، حج، جهاد و ولایت، و مردم خوانده نشده است به چیزى آن چنان که به ولایت خوانده شده است، و مردم چهار رکن را قبول کردند و آن یکى را ترک نمودند».
آن روزى که امام سجاد علیه السلام مىفرمود:
«در همه عراق دوستان ما به بیست نفر نمىرسند»؛ سپرى شده بود، و اکنون هنگامى که امام باقر علیهالسلام به مسجد پیامبر در مدینه وارد مىشود، جماعت انبوه از خراسان و دیگر مناطق شیعه نشین مانند مدینه و کوفه، و مناطقى جدیدى به ویژه بخشهاى از کشورهاى اسلامى که از مرکز حکومت بنىامیه دور است، نیز بر قلمرو طرز تفکر شیعى افزوده مىگردد، و نفوذ و تبلیغات شیعى در خراسان بیش از هر جاى دیگر بود، و روش سیاسى حضرت امام پنجم، ادامه منطقى همان روش امام زین العابدین علیهالسلام است .
موضعگیرىهاى امام باقر علیه السلام علیه حکام غاصب و ظالم بنىامیه، تا آن جا سخت و پایدار بود که شیعیان خود از همکارى با حکام ممانعت مىکردند، و براى آن که فکر حکومت و مخالفت با بنىامیه را از سر بیرون کند امام باقر علیه السلام را با فرزندش امام صادق علیه السلام به شام فراخواندند و مورد اهانت و تحقیر قرار دادند. از این رو تقیه یکى از اصولىترین سپرهایى بود که شیعه در پناه آن، خود را در دورانهاى سیاه استبداد اموى و عباسى نگه داشتند. و امام باقر علیه السلام فرمود:
«ان التقیة من دینى و دین آبایى ولا دین لمن لا تقیه له »؛ «تقیه از دین من و دین آباء من است، کسى که تقیه ندارد دین ندارد.»
تقیه، یعنى حفظ سر، راز دارى و امانتدارى، تا کسى سرّ و رازى نداشته باشد، راز دارى در مورد او معنا ندارد، و این راز در زندگى امامان شیعه چیست؟ این چیست که همه یاران و معتقدان به امام را شایستگى یا قدرت تحمل آن نیست، فقط کسانى معدود و انگشت شمارند که چون به لیاقت و صلاحیت آن نایل آمدهاند، شرف راز دارى یافتهاند؟
نمىشود راز امام را در مسایل ماوراء طبیعى خلاصه کرد و در غیبگویى منحصر نمود، چرا امام به یاران خود در فضیلت کتمان چنین چیزى، چندان توصیه و تأکید کند که در کتب حدیث شیعه بابى به عنوان باب الکتمان پدید آید؟
این راز باید چیزى باشد که در صورت برملا شدنش، جمع شیعه و خود امام را خطر بزرگ تهدید کند، و آن چیز غیر از امور غیبى و ماوراء طبیعى است .
آیا این راز مربوط به معارف شیعى است؟ یعنى تفسیرى که شیعه از اسلام مىکند، و نظر خاصى که در فقه و احکام شرع ارائه مىدهد؟ در این که این معارف در دوران اختناق اموى و عباسى، باید با تدبیر و کاردانى اظهار شود، با همه کس مطرح نگردد، و نا اهلان را به آن راهى نباشد، حرفى نیست. ولى با این همه این را نمىتوان راز امام دانست، زیرا این معارف با همه اختصاصى بودن، درصدها حوزه حدیث و فقه در چندین شهر بزرگ کشور مسلمان آن روز، مطرح بود و به بیان دیگر این معارف اختصاصى بود ولى راز امام نبود، اختصاصى بدین معنا که رواج و رونق آن محدود به جمع شیعه است و غیر شیعه فقط در شرایط خاص مىتواند بدان دست یابد. چرا نگوییم که راز، مسایل و مطالبى در پیرامون اسرار تشکیلاتى امام است. یک جمع که با هدف انقلابى و با ایدئولوژى راهنما، در میدان مبارزه سیاسى و فکرى گام مىنهد، داراى اسرار است یعنى تاکتیکهاى پیشبینى شده، زمان و مکان اقدامهاى بزرگ، نام و نشان و تکلیف مهرههاى مؤثر، منابع مؤثر مالى، خبرها و گزارشها از پاره حوادث و وقایع مهم و ... و مطالبى از این قبیل، رازهاى ناگشودنى تشکیلات است که جز براى کارگزاران اصلى و شخص رهبر، براى کسى دیگر دانستنى نیست و این همان رازداران و یا امانتداران راز هستند. بازگو کردن آن به دوستان و شیعیان در حکم راهگشایى به سوى آن است، و این خطاى بزرگ و خسارت بخش است، خطایی که عاقبت به انهدام یک جمع منتهى مىشود.
کسى که سرّ امام را در عمل بر ملا کند، کار یک دشمن را کرده است، پس به آسانى مىتوان معنا و وجه این سخن امام را دانست که آن که با ما به پیکار بر مىخیزد، بر ما گرانبارتر نیست از آن که راز ما را افشاء مىسازد. در ارتباط بسیار پنهانى امام با شیعه، گاه لازم است که اسرار تشکیلاتى غیر مستقیم، به وسیله واسطهها میان امام و شیعیان مبادله گردد، و این یک تدبیر کاملاً معقول است .
هنگامى که چشمها و گوشهاى بیگانه با حرصى هر چه بیشتر، در انتظار کشف ارتباطات شیعیان با امامند، در موسم حج، در زیارت مدینه، در رفت و آمد کاروانها از شهرهاى دور دست و ... هرگونه رابطه میان امام و افراد، اگر به وسیله جاسوسان خلیفه کشف شود، مىتواند سر نخ دنبالهدارى به سوى اعماق تشکیلات شیعه باشد، در این مواقع امام علیه السلام خود نیز افراد را به ملائمت و گاه به عنف از خود دور مىساخته است. به سفیان ثورى مىگوید: «تو مورد تعقیب دستگاهى و در پیرامون ما جاسوسان خلیفه هستند، ترا طرد نمىکنم ولى از نزد ما برو». و براى کسى از شیعیانش که در راه به او برخورد کرد، و از روى تقیه روى از او برگردانده، از خدا طلب رحمت مىکند، و کسى را که در موقعیت مشابه، با احترام به آن حضرت سلام داده، مورد نکوهش قرار مىدهد. در چنین مواردى لازم است میان امام علیه السلام و این افراد، کسى واسطه باشد و به این واسطه اصطلاحاً «باب»؛ گفته مىشود «باب»؛ قاعدتاً باید از زبدهترین و نزدیکترین یاران امام باشد. و نیز از پربارترین آنها از خبر و اطلاع، همانند «زنبور عسل»؛ که اگر حشرات موذى بدانند که در اندرون او چیست، قطعه قطعهاش مىکنند و او را مىربایند، و تصادفى نیست که این بابها غالباً مورد تعقیب و انتقام سرسختانه حکومت قرار گرفتهاند. یحیى ابن ام طویل «باب» امام سجاد علیه السلام در حالى که هنوز زنده بود، پاى او را قطع کردند و سپس وى را به شهادت رساندند، محمد ابن سنان که «باب» امام صادق علیه السلام و از خواص او است، به ظاهر از نزد امام علیه السلام طرد مىشود، و این تبرى جستن و اظهار بیزارى، هیچ موجبى جز یک تاکتیک تشکیلاتى ندارد. جابر ابن یزید جعفى «باب» امام باقر علیه السلام با بر ملاء ساختن یک جنون تصنعى از کشته شدن که دستور آن از طرف خلیفه چند روز قبل صادر شده بود، نجات مىیابد .
کسانى که حافظ و مباشر جمع آورى و تقسیم اموالى که در اختیار امام است، هستند بىگمان از اسرار زیادى باید آگاه باشند، که کمترین و کوچکترین آنها اطلاع از نام پرداخت کنندگان و نام گیرندگان آن اموال است و این براى دشمنان تشکیلات امام علیه السلام طعمه کوچکى نبود، سرنوشت عبرت انگیز معلى ابن خنیس وکیل امام صادق علیه السلام در مدینه و اظهارات تقیه آمیز امام علیه السلام درباره مفضل ابن عمر وکیل آن حضرت در کوفه نمونه روشن براى این مدعا است .
سه عنوان «باب، وکیل و صاحب »؛ که مصداق هر یک را در چهرههاى مشخص و مبرزى از رجال شیعه مىتوان یافت، طرح روشن از واقعیت شیعه و روابط آن با امام علیه السلام و مجموعاً تکاپوى تشکیلاتى شیعیان به دست مىآید. شیعه در این طرح، مجموعه از عناصر هماهنگ و همگام و مصمم است که گرد محور عظیم و مرکزى الهام بخش و مقدس گرد آمده است و از او مىآموزد و فرمان مىگیرد، براى او خبر و گزارش مىآورد، امیدش به او و چشمش به اشاره اوست، حتى جوشش بیتاب کننده احساسات خود را نیز که براى یک جمع مستضعف و مصمم بر مبارزه که بر اثر فشار ناروایىها و بى عدالتىها یک چیز طبیعى است به توصیه حکیمانه آن حضرت مهار مىکند.
و شیوههاى کارهاى پنهان مانند: رازدارى، کمگویى، بىنشان زیستن، تعاون درون جمعى، زهد و پارسایى انقلابى، و مانند اینها را هم به تعلیم او و به عنوان کار مقدس و خدایى مىآموزد و به کار مىبندد. به مردى که از آن حضرت پرسیده است «چگونه صبح کردهاید اى فرزند پیامبر!» چنین خطاب مىکند: آیا وقت آن نرسیده است که بفهمید ما چگونهایم و چگونه صبح مىکنیم؟ داستان ما درست داستان بنى اسرائیل است در جامعه فرعونى که پسرانشان را مىکشتند و زنانشان را زنده مىگرفتند، بدانید که بنىامیه پسران ما را کشتند و زنان ما را زنده مىگیرند، و پس از این بیان گیرا و برانگیزاننده، مسئله اصلى یعنى اولویت اهلبیت را نسبت به حکومت پیش مىکشد و مىگوید عرب مىپنداشت که برتر از عجم است، زیرا که محمد صلی الله علیه و آله عربى است و عجم بدین پندار گردن مىنهادند، اگر آنان در این ادعا صادقند، پس ما از دیگر شاخههاى قریش برتریم، زیرا ما فرزندان و خاندان محمدیم و کسى با ما در این نسبت شریک نیست. مرد که گویا به هیجان آمده مىگوید: به شما خاندان مهر مىورزم، و امام علیهالسلام که او را تا مرز پیوستگى کامل فکرى و قلبى و عملى جلو آورده، آخرین سخن آگاهىبخش و هشیارگر را نیز به او مىگوید: پس خود را منتظر و آماده بلا کن، به خدا سوگند بلا به شیعیان ما از سیل به دامنه کوه نزدیکتر است و بلا نخست ما را مىگیرد و سپس شما را، همچنان که راحت و امنیت اول به ما مىرسد و آنگاه به شما .
نمونههایى که از ارتباطات امام با این جمع در دسترس ما است، از یک سو نمایشگر صراحتى در زمینه آموزشهاى فکرى است، و از سوى دیگر نشاندهنده پیوستگى و تشکل محاسبه شده میان آنان و امام . فضیل ابن یسار از نزدیکترین یاران راز دار امام علیه السلام در مراسم حج با آن حضرت همراه است، امام علیه السلام به حاجیانى که پیرامون مکه مىگردند، مىنگرد و مىگوید: «در جاهلیت بدین گونه مىگردیدند، ولى فرمان آنست که به سوى ما کوچ کنند، و پیوستگى و دوستى خود را به ما بگویند و یارى خود را به ما عرضه کنند.» اما از آنجا که در عهد امام پنجم علیه السلام در اثر مظالم بنى امیه، هر روز در قطرى از اقطار و بلاد اسلامى، انقلاب و جنگهایى رخ مىداد، و در میان خود خاندان امور نیز اختلافاتى بروز مىکرد، و این گرفتارىها دستگاه خلافت را مشغول کرده بود، و از طرفى وقوع فاجعه کربلا و مظلومیت اهلبیت علیه السلام مسلمانان را مجذوب و علاقمند اهلبیت مىساخت، این عوامل موجب شد که مردم سیل آسا به سوى مدینه و به محضر امام باقر علیه السلام سرازیر شوند، و امکاناتى در نشر حقایق براى آن حضرت به وجود آید و دعوتهاى شیعى که بر اثر ستمگرىهاى خلفاء متوقف مانده بود که جز در پوششهاى ضخیم ارائه نمىشد، اکنون در بسیارى از اقطار اسلامى خصوصاً در عراق و حجاز و خراسان، ریشه دوانیده و قشر وسیعى را به خود متوجه ساخته، و حتى در دائره محدودتر به صورت یک پیوند فکرى و حزبى در آمده است .
آن روزى که امام سجاد علیه السلام مىفرمود: «در همه عراق دوستان ما به بیست نفر نمىرسند»؛ سپرى شده بود، و اکنون هنگامى که امام باقر علیهالسلام به مسجد پیامبر در مدینه وارد مىشود، جماعت انبوه از خراسان و دیگر مناطق شیعه نشین مانند مدینه و کوفه، و مناطقى جدیدى به ویژه بخشهاى از کشورهاى اسلامى که از مرکز حکومت بنىامیه دور است، نیز بر قلمرو طرز تفکر شیعى افزوده مىگردد و نفوذ و تبلیغات شیعى در خراسان بیش از هر جاى دیگر بود، و روش سیاسى حضرت امام پنجم، ادامه منطقى همان روش امام زین العابدین علیهالسلام است .
1- اصول کافى، کلینى، محمد، ج 1، ص 183.
2- حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج 1، ص 235، چاپ اول، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1371
3- پیشواى صادق، علی خامنهاى، ص 106، چاپ اول، انتشارات سید جمال، ناصر خسرو، به نقل از رجال کشى، ص 380 ، چاپ مصطفوى .
4- رجال کشّى، ص 380.
5- پیشین، علی خامنهاى، ص 109، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 248.
6- همان، به نقل از اصول کافى، ج 2، ص 219.
7- ر.ک : پیشین، علی خامنهاى/ و ر.ک : شذارت سیاسیة من حیاة الائمه، ص 322ـ 328
8- همان، ص 39، به نقل از بحارالانوار، ج 46 ، ص 360.
9- همان، ص 40.
10- سیر کوتاه در زندگى ائمه علیهم السلام، طباطبایى، محمد حسین .
11- بحارالانوار، ج 46، ص 143.
12- بحارالانوار، ج 46، ص 357ـ 336.
منبع:
مجله اندیشه حکومت دینى، ج 1، ص 521 – 529 .