تردیدى نیست که بزرگترین رسالت مرجعیت دینى در عصر غیبت ولى عصر علیهالسلام استخراج احکام شرعى از ادله و منابع دینى و قرار دادن آن در اختیار مسلمانان مىباشد؛ اما در اینجا این پرسش به ذهن خطور مىکند که نخستین بار، این تلاش علمى - به معناى مصطلح و امروزى آن - توسط چه کسى انجام شد؟ و در واقع چه کسى باب اجتهاد را گشود و با تمسک به اصول، آن را تبیین نمود و آیا در زمان باز بودن باب علم و حضور معصوم نیز اجتهاد صورت مىگرفته است یا خیر؟ این نوشتار کوشیده است تا این پرسش را در چند بخش پاسخ دهد.
آنگونه که از تاریخچه تأسیس علم اصول بر مىآید، تأسیس این علم و گردآورى قواعد آن در زمان امام باقر علیهالسلام صورت گرفته است. اگر چه امیرالمؤمنین علیهالسلام برخى از قواعد اجتهاد را بیان کرده بودند، اما دوران امامت امام باقر علیهالسلام نقطه عطفى براى استفاده دانشمندان راستین اسلامى از محضر معادن علم الهى و چشمههاى جوشان دانش و بینش وحیانى بود تا در این عرصه به کسب دانش و معرفت بپردازند. پیش از دوران امامت امام باقر علیهالسلام اوضاع خفقانبار جامعه هرگز به پیشوایان معصوم علیهمالسلام اجازه نمىداد که با آسودگى خاطر به پرورش استعدادهاى نهفته در جامعه اسلامى بپردازند.
تزلزل در حکومت اموى در دوران امام باقر علیهالسلام و ناتوانى حاکمان در پیاده کردن سیاستهاى تجربه شده بنىامیه مبنى بر اعمال فشار بر شیعیان، موجب ایجاد بستر مناسب فرهنگى در این عصر گردید. اتخاذ سیاستهاى دوگانه و کشمکشهاى تمام نشدنى بر سر قدرت توسط حاکمان از یک سو، و ژرفنگرى امام باقر علیهالسلام از سوى دیگر، زمینه رشد و تعالى و بارورسازى ارزشها را در بین مسلمانان پایهریزى کرد و تلاشهاى بىپایان امام در این راستا، تشنگان زلال معرفت و اندیشه را بر آن داشت که با جارى کوثر امام باقر علیهالسلام، همراه شوند و هر چه بیشتر در معرض تعالیم انسان ساز آن امام همام قرار گیرند. این روند رشد، آنگونه در دانشمندان مختلف علوم دینى در زمینههاى تفسیر، حدیث، کلام، فقه، اصول و ... نهادینه شد که امروز کمتر کتابى از متون دینى اسلامى، خالى از کلمات تابناک آن حضرت مىباشد.
از جمله تلاشهاى گسترده امام در این عرصه تبیین شیوههاى صحیح استنباط حکم شرعى از منابع دینى بود که بیش از پیش به اعتلا و توانمندى فقه شیعه غنا بخشید. امام باقر علیهالسلام شخصا بر این امر مبادرت ورزید و با تدوین قواعد علم اصول و آموزش آن به شاگردان مکتب خویش، گام مهم و کارسازى در پیشبرد اهداف بلند اجتهاد برداشت؛ به گونهاى که امروز شیعه مىتواند با سربلندى اذعان دارد که میراثدار دانش پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و جانشینان او علیهمالسلام در بهرهگیرى از منابع دینى در قالب اجتهاد و استنباط حکم شرعى مىباشد.
مرحوم صدر در این باره مىنویسد:
«به واقع، اولین کسى که دروازه علم اصول [و اجتهاد در احکام] را گشود و به تبیین و ترفیع قواعد آن پرداخت، امام ابوجعفر محمد بن على الباقر علیهالسلام و پس از او، فرزند برومندش، ابوعبداللّه الصادق علیهالسلام است. این دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسیارى از شاگردان خود، و آنان نیز با جمع آورى و نگاشتن آن مسائل و قواعد، گام بزرگى در فقه و اصول شیعه برداشتند.(1)
علامه سیدمحسن امین مىنویسد: «مسلما بیشترین قواعد اصولى که از امامان معصوم علیهمالسلام روایت شده، از امام باقر علیهالسلام تا امام حسن عسکرى علیهالسلام مىباشد. سیوطى در [کتاب خود] "اوائل" بر این باور است که نخستین کسى که علم اصول را تصنیف کرد، امام شافعى بوده است. در پاسخ او مىگوییم: نخستین کسى که پیش از شافعى علم اصول را گشود و مسائل آن را بیان کرد، امام محمدبن على الباقر علیهالسلام و فرزند بزرگوار ایشان جعفر الصادق علیهالسلام است که براى اصحاب خویش مسائل مهم آن را تبیین نمودند... اولین کسى که در علم اصول سخن رانده و هشت قاعده در زمینه علوم قرآنى را بازگو کرده، حضرت امیرالمؤمنین على علیهالسلام است؛ همو بود که بیان کرد در قرآن ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، و عام و خاص وجود دارد. به گونهاى که این قاعدهها بیشتر مباحث اصولى فقه را در بر دارد؛ اما امام باقر و امام صادق علیهماالسلام پس از امیرالمؤمنین علیهالسلام نخستین کسانى هستند که پیش از امام شافعى، مبانى گسترده علم اصول را تبیین نمودند و مسائل آن را براى شاگردان و یاران خود بیان فرمودند.»(2)
امام باقر علیهالسلام به عنوان مبتکر و تدوین کننده علم اصول، در جایگاه برترین مرجع دینى شیعه در روزگار خویش، بر خود لازم مىدانست با تبیین شیوههاى صحیح اجتهاد، به نهادینه ساختن فرهنگ اجتهاد بین دانشمندان علوم اسلامى مبادرت ورزد.
از این رو، به آموزش اصحاب و شاگردان خود در راستاى اجتهاد با بهرهگیرى از شیوههاى صحیح اقدام نمود که در کتابهاى اصولى، نمونههاى فراوانى از آن به چشم مىخورد؛ به مواردى در این زمینه توجه کنید:
1- زراره مىگوید: از امام باقر علیهالسلام پرسیدم: شما در مسح پا و سر، مسح تمام سر و پا را لازم نمىدانید، بلکه مسح مقدارى از آن را کافى مىدانید؛ آیا ممکن است بیان کنید که این حکم را چگونه و از کجا بیان مىفرمایید؟ امام با تبسمى پاسخ دادند: این همان مطلبى است که پیامبر صلى الله علیه و آله نیز بدان تصریح دارد و در قرآن نیز آمده است؛ به درستى که خداوند مىفرماید: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ»(3)؛ «پس صورتهایتان را بشویید.» از این جمله، فهمیده مىشود که شستن صورت واجب است. پس خداوند شستن دستها را عطف بر صورت نمود و فرمود: «وَ اَیْدِیَکُمْ اِلَى الْمَرافِقِ»؛ «و دستانتان را تا آرنج بشویید.» بنابراین، خداوند شستن دو دست تا آرنج را به صورت متصل [واو معطوف] بیان نمود. پس دانستیم که شستن تمام دست تا آرنج لازم است. پس خداوند این دو کلام [موردنظر و جمله بعد] را جدا مىکند و جمله [بعد]، از ماقبل خود جدا مىشود و با فعل جدیدى آغاز مىگردد که: «وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُم»؛ «و سرهایتان را مسح کنید.» پس مىفهمیم هنگامى که فرمود: بِرُؤُوسِکُم، مقدارى از مسح سر کافى است و این مطلب از مکان باء فهمیده مىشود [که مراد مسح برخى از سر است؛ چرا که نفرموده وَ اْمسَحُوا رُؤُسَکم و آن را مانند فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُم وَ اَیْدیکُم بدون باء نیاورده است و در واقع، امام باء را باء تبعیضیه گرفتهاند.] پس خداوند، رجلین را به رأس وصل و عطف نموده است؛ همان گونه که یدین را به وجه وصل و عطف نموده. و هنگامى که فرمود: «و اَرْجُلَکُم الى الْکَعْبَیْنِ»؛ از این که رجلین را به رأس وصل کرده، مىفهمیم که مسح بر برخى از قسمتهاى پا نیز کافى است. [این همان چیزى است که] رسول خدا صلى الله علیه و آله آن را براى مردم تفسیر کرده بودند، اما مردم سخن او را تباه ساختند.(4)
به خوبى آشکار است که امام با تأسى به دو نکته ادبى در تفسیر آیه شریفه (اول: عدم انشاء امر جدید براى شستن دستها و عطف ایدیکم به وجوهکم با یک صیغه امر فاغْسِلوا و دوم: تبعیضیه گرفتن باء جارّه در برؤسکم و عطف ارجلکم به آن) سعى در بازگو کردن چگونگى برداشت این حکم از آیه دارند. البته امام مىتوانستند بدون این کار، حکم شرعى را براى مخاطب روشن سازند، اما آشکار است که ایشان در آموزش شیوههاى اجتهاد به فرد پرسش کننده تلاش کردهاند.
2- در روایتى دیگر، زراره و محمد بن مسلم مىگویند: از امام باقر علیهالسلام پرسیدیم: نظر شما در مورد نماز مسافر چیست؟ امام فرمود: خداوند بلندمرتبه مىفرماید: «وَ اِذا ضَرَبْتُمْ فِى الاَْرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ اَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلوةِ»(5)؛ «هنگامى که سفر مىکنید، گناهى بر شما نیست که نماز خود را کوتاه کنید.» پس تقصیر در سفر واجب شده است، همانند وجوب تمام خواندن آن در «حَضَر».
به امام عرض کردیم: خداوند فقط فرموده بر شما «جناحى» نیست و نفرموده «افعلوا» [که ظهور در وجوب داشته باشد]، پس چگونه از این آیه فهمیده مىشود که واجب گردانیده است؟ امام فرمود: آیا خداوند بلند مرتبه در مورد صفا و مروه نفرموده است: «فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ اَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما»(6)؛ «کسانى که حج خانه خدا و یا عمره انجام مىدهند، مانعى نیست که بر آن دو طواف کنند.» آیا نمىبینید طواف آن دو واجب شده است؟ چون خداوند در کتاب خود آورده و پیامبر او صلى الله علیه و آله نیز بدان عمل کرده است. تقصیر در سفر نیز همین گونه است که پیامبر صلى الله علیه و آله بدان عمل کرده است و پروردگار تعالى نیز آن را در کتابش آورده است.(7)
امام خمینى رحمهالله درباره دلایل وجود اجتهاد در عصر معصومان علیهمالسلام مىنویسند: «از جمله آن دلایل، روایاتى است که به چگونگى حکم شرعى از کتاب خدا اشاره مىکند و به عنوان نمونه، مىتوان به روایت زراره اشاره نمود که چگونگى آموزش به زراره در راستاى استنباط حکم شرعى از قرآن را بیان مىکند.»(8)
گام مهم دیگرى که امام باقر علیهالسلام در راستاى تحکیم بنیادهاى اجتهاد برداشتند، این بود که به شاگردان برجسته خود که از آشنایى کامل به اصول و مبادى فقه و اجتهاد در آن برخوردار بودند، دستور به فتوا دادن فرمودند تا بدین وسیله، راه اجتهاد در فقه، هر چه بیشتر براى شیعه هموار گردد و از سویى، بسترى مناسب براى مرجعیت یاران فقیه خود و نیز رجوع مردم که گاه دسترسى به امام ندارند، فراهم شود. از جمله افرادى که مستقیما از سوى امام باقر علیهالسلام بر فتوا دادن براى مردم مأموریت یافت، «ابان بن تغلب» مىباشد. امام باقر علیهالسلام آشکارا به او فرمود: «در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوا صادر کن. همانا که من دوست دارم بین شیعیانم مانند تو ببینم.»(9)
از آنجا که ابان بن تغلب از شاگردان خاص و برجسته امام در زمینه مسائل فقهى بوده است و نیز دستور مستقیم از سوى امام مبنى بر فتوا دادن داشته، مىتوان نتیجه گرفت که اجتهاد در آن دوره (حضور امام) نیز جریان داشته است.
در دوران امام باقر علیهالسلام برخى از عناصر فرصت طلب زمینه را براى آشفته سازى فرهنگ دینى مهیا دیدند و با اغراض و انگیزههاى گوناگون، سعى در سودجویى به قیمت خدشهدار نمودن تعالیم اسلامى داشتند. تلاش مهم امام باقر علیهالسلام در این زمینه، در دو جنبه شکل گرفت: ابتدا به اصحاب و یاران نزدیک خود، خطر آسیبپذیرى اجتهاد به واسطه شیوههاى نادرست را گوشزد نمودند و آنان را از خطر افتادن در دام آن دور داشتند و در گام دیگر، خود به مبارزه با این شیوههاى نادرست پرداختند.
برخى از این شیوهها که از سوى عناصر فرصت طلب سامان دهى و گاه از سوى حاکمیت جامعه نیز حمایت و تقویت مىشد در قالب عناوینى چون «قیاس»، «استحسان»، «اجتهاد در مقابل نص» و برخى گونههاى «اجماع» جلوهگر شد.(10)
امام باقر علیهالسلام در صف اول مبارزه، همواره اطرافیان خود را از افتادن در دام این گونه شیوهها، برحذر مىداشتند و آنان را حتى از مراوده با افرادى که در این عرصه گام مىزنند و آن را دست مایه رسیدن به احکام شرعى مىدانند، دور مىداشتند. امام در گفتارى به زراره چنین یادآور شدند: «اى زراره! بر تو باد از کسانى که در دین قیاس مىکنند، دورى گزینى؛ زیرا آنان از قلمرو تکلیف خود، پا فراتر نهاده و آنچه را باید مىآموختند، واپس نهادهاند. و به آنچه از آنان خواسته نشده، روى آورده و خود را به سختى انداختهاند. روایات و احادیث را بنابر ذوق خود معنى کرده – استحسان - و بر خدا نیز دروغ بستهاند - اجتهاد در برابر نص- و در نظر من به سان کسانى هستند که در مقابلشان، آنان را صدا مىزنى، اما نمىشنوند و سرگردان در دین هستند.»(11)
و نیز مىفرمود: «سنت و احکام شرعى قیاس بردار نیست. چگونه مىتوان در سنت قیاس کرد، در حالى که زن حائض "پس از دوران حیض" مىبایست روزه خود را قضا کند، ولى قضاى نماز بر او واجب نیست!(12)
آن حضرت فتوا دادن براى مردم را که برخاسته از عدم آگاهى و هدایت الهى باشد، به شدت مردود شمرده، مىفرمودند: «هر کس براى مردم، بدون علم و هدایت الهى فتوا بدهد، فرشتگان رحمت و عذاب او را نفرین مىکنند و گناه آنان که نظر خطاى او را به کار بندند، بر عهده اوست.»(13)
امام در راستاى این موضوع و جهت جلوگیرى از خطر ابتلاء بدان، راهکارهاى مثبت و کارسازى را ارائه فرمودند که یکى از این راهکارها «توقف در شبهات» بود. از آنجایى که افرادگاه به طور ناخواسته گرفتار این دام مىشدند، آن حضرت بهترین راه را احتیاط در مسائل پیچیده، و واگذارى آن به اهلش اعلام نمودند.(14)
در همین راستا، «ابوحمزه ثمالى» روایت مىکند که؛ روزى در مسجد الرسول صلى الله علیه و آله نشسته بودم که مردى داخل شد و سلام کرد و به من گفت: کیستى اى بنده خدا؟ گفتم: مردى از اهل کوفه، چه مىخواهى؟ گفت: آیا اباجعفر محمد بن على علیهالسلام را مىشناسى؟ گفتم: آرى، با او چه کار دارى؟ گفت: چهل پرسش و شبهه آماده کردهام و مىخواهم از او پاسخش را دریافت کنم تا آنچه را حق است، بدان حکم کنم و آنچه را باطل است، فرو گذارم. به او گفتم: آیا حق و باطل را به روشنى مىشناسى؟ گفت: بله! گفتم: تو که حق و باطل را مىشناسى، دیگر چه حاجتى به او (امام باقر علیهالسلام) دارى؟ گفت: شما کوفیان بى صبر و کم طاقت هستید.
هنوز صحبتم تمام نشده بود که ابوجعفر علیهالسلام وارد مسجد شد، در حالى که جماعتى از اهل خراسان و دیگر بلاد او را همراهى مىکردند و از او پرسشهایى راجع به حج مىپرسیدند. رفت تا در جایگاه خود بنشیند. مرد دانشمند نیز نزدیک او نشست. من نیز در محلى نشستم که صدایشان را بشنوم. چند تن از دانشمندان نیز حضور داشتند.
وقتى امام پرسشهاى آنان را پاسخ داد، متوجه مرد شد و پرسید: کیستى؟ گفت: من قتادة بن دِعامه بصرى هستم. امام پرسید: آیا همان فقیه اهل بصره نیستى؟ گفت: آرى! ابوجعفر علیهالسلام فرمود: واى بر تو اى قتاده! به درستى که خداوند بلندمرتبه و بزرگ دستهاى از آفریدگان خود را آفرید و آنان را حجت بر دیگر آفریدگان قرار داد. آنان «اوتاد» روى زمین هستند که براى پروردگارشان ثابت قدماند و برگزیدگان علم الهى مىباشند که خدا آنان را پیش از آفریدن انسانها برگزید و در سایهسار عرش خود جاى داد. قتاده مدتى طولانى سکوت کرد و سر فرو افکند. سپس گفت:
پروردگار تو را آرامش بخشد! به خدا قسم که من پیش روى بسیارى از دانشمندان نشستهام و حتى ابنعباس را هم درک کردهام، ولى هرگز این گونه که در محضر شما مضطرب و پریشانم، نزد هیچ کدام آنها نبودهام.
اباجعفر علیهالسلام فرمود: واى بر تو! خیال مىکنى کجا هستى و پیش روى چه کسى نشستهاى؟ تو در مقابل کسى نشستهاى که خداوند در مورد آنان فرموده: «فى بیُوتٍ أذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ و یُذکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَالاَْصالِ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ اِقامِ الصَّلوةِ وَ ایتاءِ الزَّکوةِ.»(15) قتاده گفت: به خدا سوگند! راست گفتى، فدایت شوم! آن خانهها از سنگ و گل نیست [و همان است که خود فرمودید]. اکنون بفرمایید حکم پنیر چیست؟ امام باقر علیهالسلام لبخندى زد و فرمود: سؤالت فقط همین بود؟ پاسخ داد: همه را اکنون فراموش کردهام. امام فرمود: اشکالى ندارد.(16)
امام باقر علیهالسلام جایگاه ویژهاى براى فقه و تعمیق در آن و به اصطلاح تفقه در دین قائل بودند و فقیه در دین را شخصیتى ممتاز و برجسته معرفى مىکردند و مىفرمودند: «مُتَفَقِّهٌ فِى الدّینِ اَشَدُّ عَلَى الشَّیْطانِ مِنْ عِبادَةِ أَلْفَ عابِدٍ؛(17) وجود یک فقیه در دین براى شیطان از عبادت هزار عابد سختتر است.»
ایشان ضمن تشویق و ترغیب دیگران به تفقه در دین مىفرمودند: «تفَقّهُوا فِى الْحَلالِ وَالْحَرامِ وَ اِلاّ فَاَنْتُمْ اَعْرابٌ؛(18) در حلال و حرام تفقه کنید تا از «اعراب» [بادیه نشین] نباشید.»
همچنان که خداوند متعال درباره نادانى و جهل اعراب بادیه نشینى که به سختى اسلام را مىپذیرفتند، فرمود: «اَلاَْعْرابُ اَشَدُّ کُفْرا و نِفاقا»(19)؛ «اعراب [بادیه نشین] کفر و دورویىشان بیشتر است.»اگر چه روایت فوق به طور مستقیم دلالت بر اجتهاد ندارد، اما مىتوان گفت که به گونهاى تلویحى به ترغیب و تشویق مردم نسبت به آن مىپردازد. از این رو، امام باقر علیهالسلام نسبتا در این زمینه به اصحاب و نزدیکان خود سختگیر به نظر مىرسیدند و گاه با تهدید زمینههاى تحریک آنان را براى دنبال کردن این سنت فراهم مىآوردند و مىفرمودند: «اگر جوانى از جوانان شیعه را نزد من آورند که دنبال تفقه در دین نباشد، او را تنبیه خواهم کرد.»(20) که از این مطلب به خوبى حساسیت و اهمیت موضوع فهمیده مىشود.
1. اعیان الشیعة، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بى تا، ج1، ص137.
2.همان .
3.مائده/6.
4. وسائل الشیعة، محمد بن الحسن الحرّ العاملى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چاپ پنجم، 1403 ق، ج1، ص290.
5. نساء/ 101.
6.بقره/ 158.
7.بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ اول، 1362 ش، ج2، ص276.
8.الرسائل، روح اللّه خمینى، قم، اسماعیلیان، 1385 ق، ج2، ص128.
9.قاموس الرجال، شیخ محمد التسترى، قم، مؤسسة النشر الاسلامىّ التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، چاپ دوم، 1410 ق، ج1، ص97.
10. به یاد داشته باشیم که اهل سنت هر گونه اجماع را معتبر مىدانند که همه آنها در فقه شیعه معتبر نیست و فقط اجماعى که کاشف از قول معصوم باشد، در مواردى حجّیّت دارد. ر.ک: اجتهاد و تقلید، محمد دشتى، قم، نشر مؤسسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین علیهالسلام ، چاپ اول، 1374 ش، ص119.
11. وسائل الشیعه، ج 18، ص 39.
12. بحارالانوار، ج2، ص308، عَن ابى جعفر علیهالسلام قال: «اِنَّ السُّنَّةَ لاتُقاسُ، و کَیْفَ تُقاسُ السُّنَّةُ وَالْحائِضُ تَقْضِى الصِّیامَ وَلا تَقْضِى الصَّلاةَ.»
13. بحارالانوار، ج2، ص118. عن ابى جعفر علیهالسلام قال: «مَنْ أفْتَى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدىً مِنَ اللّهِ لَعَنَتْهُ مَلائِکةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلائِکَةُ الْعَذابِ، وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیاهُ.»
14.به عنوان نمونه ر.ک: بحارالانوار، ج2، ص307.
15. نور/36 و 37: «در خانههایى که خداوند رخصت داده که [قدر و منزلت آنها] رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود. در آن [خانهها] هر بامداد و شامگاه او را نیایش کنند، مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمىدارد.»
16.أنوار البهیة فى تواریخ الحجج الالهیة، شیخ عباس قمى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، 1418 ق، ص136؛ بحارالانوار، ج46، ص358.
17. بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد صلى الله علیه و آله، ابوجعفر بن الحسین بن فرّوخ صفّار القمى، قم، منشورات مکتبة آیة اللّه العظمى المرعشى النجفى، 1404ق، ص7.
18.بحارالانوار، ج1، ص214.
19.توبه/98.
20. بحارالانوار، ج1، ص214.
منبع:
مجله مبلغان، شماره 62، ابوالفضل هادى منش.