امام ابوجعفر، باقرالعلوم، پنجمین پیشواى ما، در سوم ماه صفر سال پنجاه و هفت هجرى در شهر مدینه چشم به جهان گشود.(1) او را"محمد" نامیدند و"ابوجعفر" کنیه و"باقرالعلوم" یعنى" شکافنده دانش ها" لقب آن گرامى است.
احاطه علمی امام به قدری بود که علما و دانشمندان بسیاری در باب میزان دانش ایشان سخن گفته اند که در این مقاله برخی از نظرات عالمان را مطرح می کنیم .
در کشف الغمة از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذى در کتابش موسوم به معالم العترة الطاهرة از حکم بن عتیبه نقل شده است که در مورد آیه " ان فى ذلک لایات للمتوسمین"( حجر/75)؛ و در این - عذاب- هوشمندان را عبرت و بصیرت بسیار است. گفت: " به خدا سوگند محمد بن على در ردیف همین هوشمندان است." ابو زرعه نیز گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگترین دانشمندان است.
ابو نعیم در حلیة الاولیاء نوشته است: مردى از ابن عمر درباره مسئلهاى پرسش کرد. ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید. پس به سوى امام باقر(ع) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت: نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوى. آن مرد به سوى امام باقر(ع) رفت و مشکل خود را مطرح کرد. امام نیز پاسخ او را گفت. مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وى را از جواب امام باقر(ع) آگاه کرد. آنگاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتى هستند که از همه علوم آگاهى دارند.
در حلیة الاولیاء آمده است: محمد بن احمد بن حسین از محمد بن عثمان بن ابى شیبه، از ابراهیم بن محمد بن ابى میمون، از ابو مالک جهنى، از عبدالله بن عطاء، نقل کرده است که گفت: من هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر کم دانش تر باشند مگر نسبت به ابو جعفر. من حکم را مىدیدم که در نزد او چون شاگردى مىکرد.
شیخ مفید در کتاب ارشاد و ابن جوزی در تذکرة الخواص مىنویسند: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شیبانى، از عبد الرحمن بن صالح ازدى، از ابو مالک جهنى، از عبدالله بن عطاء مکى، روایت کرده است که گفت: هرگز دانشمندى را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر آگاهی هایش کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن على بن حسین. من حکم بن عتیبة را با آن آوازهاى که در میان پیروانش داشت مىدیدم که در مقابل آن حضرت چونان طفلى مىنمود که در برابر آموزگارش قرار گرفته است.
این سخن، چنان که ملاحظه گردید، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه که شنیدید ابو نعیم اصفهانى و شیخ مفید آن را از عبد الله بن عطاء روایت کردهاند. محمد بن طلحه نیز در کتاب مطالب السؤول، این روایت را به همین نحو نقل کرده است. البته در این باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقرالعلوم و شهرت وى در میان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدین لقب کفایت مىکند.
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: من سى هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم. شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفى آورده است: ابو جعفر امام باقر(ع) هفتاد هزار حدیث برایم گفت که هرگز از کسى نشنیده بودم.
شیخ مفید مىنویسد: از هیچ کدام از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب که از امام باقر علیه السلام صادر شده، ظاهر نشده است.
بسیارى از دانشمندان از آن حضرت کسب علم کرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پیروى مىکردند و از فقه و دلایل روشنى بخش حضرتش در توحید و فقه و کلام کمال استفاده را به عمل مىآوردند.
بنابر نقل مدائنى، روزى یکى از اعراب بادیه به خدمت ابو جعفر محمد بن على آمد و از وى پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیدهاى؟ امام پاسخ داد: من چیزى را که ندیده باشم عبادت نمىکنم. اعرابى پرسید: چگونه او را دیدهاى؟ فرمود: دیدگان نتوانند او را دید اما دل ها با نور حقایق ایمان او را مىبینند. با حواس به درک نمىآید و با مردمان قیاس نمىشود. با نشانهها شناخته شود و با علامت ها موصوف گردد. در کار خود هرگز ستم روا نمىدارد. او خداوندى است که جز او معبودى نیست. اعرابى با شنیدن پاسخ امام باقر(ع) گفت: خداوند خود آگاه تر است که رسالتش را کجا قرار دهد.
احتجاج آن حضرت با محمد بن منکدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خویش .
شیخ مفید در ارشاد می نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابوعبدالله امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود: محمد بن منکدر مىگفت: گمان نمىکردم کسى مانند على بن حسین، خلفى از خود باقى گذارد که فضل او را داشته باشد، تا این که پسرش محمد بن على را دیدم.
مىخواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد. ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم ساعت بسیار گرمی بود. در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم. من با خودم گفتم: یکى از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش مىکند. به خدا او را اندرز خواهم گفت. پس نزدیک او شدم و سلامش دادم او نیز در حالى که عرق مىریخت با گشاده رویى جوابم گفت. به وى عرض کردم: خداوند کار ترا اصلاح کند! یکى از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال براى دنیا کوشش مىکند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشى چه مىکنى؟ او دست از کار برداشت و گفت:به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد؛ مرگم فرا رسیده در حالى که من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم. در حقیقت من با این طاعت مىخواهم خود را از تو و از دیگران بىنیاز کنم. بلکه من هنگامى از مرگ باک دارم که از راه برسد در حالى که من مشغول به یکى از معاصى الهى باشم.
محمد بن مکندر گوید: گفتم: "خدا تو را رحمت کند! مىخواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى."
کلینى در کافى، مانند همین روایت را از امام صادق (ع) نقل کردهاند.
البته باید گفت که معناى سخن محمد بن منکدر که گفته بود: " مىخواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى" این است که وى همچون طاووس یمانى و ابراهیم ادهم و... از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مىکرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود. و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مىخواست امام باقر (ع) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنیا برود. امام (ع) نیز به او پاسخ مىدهد که: بیرون آمدن وى براى یافتن رزق و روزى است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از برترین عبادات است. اندرزى که این سخن براى ابن منکدر داشت این بود که وى در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پیش گرفته است. به همین جهت بود که ابن منکدر گفت: " مىخواستم اندرزت گفته باشم..."
بنابر همین اصل است که از صادقین علیهما السلام دستور اشتغال به کسب و کار و نهى از افکندن بار زندگى بر دوش دیگران صادر شده است. از آنان همچنین روایت شده است که اگر کسى به عبادت خداى پردازد و شخص دیگرى در پى کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگرى است. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل کرده است که فرمود:" ملعون است ملعون است کسى که خود را سربار مردمان قرار دهد."
کتاب: سیره معصومان، ج 5، ص 18.
نویسنده: سید محسن امین.
ترجمه: على حجتى کرمانى .http://www.tebyan.net