1. اوصاف ستایش آمیز و بیانگر اهمیت و فراوانی آثار قرآن
& عظیم: والقرآن العظیم؛ عظیم از ریشه عظم به معنای استخوان و صفت مشبهه، به معنای بزرگ است. در ابتدا در مورد محسوسات و بعد در مورد امور معنوی استعمال شد؛ قرآن به لحاظ حقیقتش و اهمیتش در تکامل انسان، به عظیم توصیف شده است.
& ثقیل: قولا ثقیلا؛ به معنای سنگین؛ یا به اعتبار وظیفه طاقت فرسایی بود که بر عهده پیامبر نهاده شده بود و یا ابه اعتبار معارف بلندی است که تحمل آن دشوار است.
& کریم: به معنای گرامی است؛ قرآن به لحاظ مقام والایش نزد خداوند و فراوانی برکاتش برای مردم، کریم خوانده می شود.
& مجید: والقرآن المجید؛ اصل معنای مجد، وسعت بوده و ذات الهی به لحاظ وسعت رحمت و قرآن به لحاظ وسعت برکات، مجید خوانده شده اند.
& مبارک: اسم مفعول از بارک که وصفی برای اشخاص و اشیاء و ... بوده و گاهی به صورت مطلق و گاهی با فی و علی متعدی شده است. جعلنی مبارکا؛ اصل معنای مبارک ثبوت بوده و به امری گفته می شود که با برکت بوده باشد. برکت یعنی خیر ثابت و قرآن منبع خیرات ثبت به شمار می آید. (برکه هم به مکانی گفته می شود که آب در آنجا ثابت می ماند)
& احسن الحدیث: نزل احسن الحدیث؛ به معنای بهترین سخن است.
& عزیز: از ارض عزاز به معنای زمین سخت گرفته شده و معنای آن شکست ناپذیر است. و موید آن لا یاتیه الباطل است. این صفت بر اتقان محتوای قرآن دلالت دارد.
& علی: صفت مشبهه از علو به معنای بلندی که در امور حسی و اعتباری و معنوی به کار می رود. در قرآن یا به اعتبار علو اعتباری اش به معنای بلند مرتبه؛ و یا به اعتبار مقام معنوی و علو حقیقی گرفته شده است. علو حقیقی یعنی حقیقت قرآن در لوح محفوظ است.
2. اوصاف بیانگر رابطه قرآن با سایر کتاب های آسمانی
& تصدیق و مصدق: مصدق لما معهم؛ لازمه تصدیق تورات و کتب پیشین، همه محتویات کتاب هایی که امروزه تورات و انجیل خوانده می شود نیست.
& مهیمن: مهیمنا علیه؛ از هیمن علی کذا به معنای صار قیما و حافظا علیه گرفته شده سات. برخی ریشه اصلی آن را صار رقیبا و شاهدا دانسته اند. نوعی تسلط در آن وجود دارد و اطلاقش بر آن بخاطر اشراف قرآن بر سایر کتاب های آسمانی است. و به نسخ یا امضاء برخی از احکام آنها می پردازد.
3. عناوین بیانگر صحت محتوی و اتقان مضامین و روشنی مفاهیم قرآن
& علم: یکی از مصادیق علم و یا سبب حصول آن را می توان قرآن دانست.
& برهان: قدجائکم برهان من ربکم؛ دلیل محکمی است که جای هیچگونه شک و شبهه ای باقی نگذارد.
& بیان و تبیان: بیان للناس؛ تبیانا لکل شی؛
& بینه و بینات: بیان مصدر فعل الزمه به معنای روشن شدن است. به معنای مصدر و اسم فاعل متعدی هم به کار رفته است، بینه صفت مشبهه از فعل متعدی به معنای روشن کننده بوده و تبیان مصدر سماعی از فعل متعدی به معنای روشن کردن است. قرآن بیان و تبیان و بیانگر همه حقائقی است که انسان برای پیمودن راه سعادت بدان احتیاج دارد. قید کل شی با قرائن مقامی و مناسبت حکم و موضوع فهمیده می شود.
& حکمت: مقصود از حکمت برخش از قرآن است و مراد اعم از حکمت عملی و نظری است؛ برخی آن را ذکر خاص بعد از عام و یا ذکر جزء بعد از کل دانسته اند اما منظور از الکتاب خصوص قوانین غیر از حکمت است لذا از قبیل عطف متباینان است.
& حکم: حکم دو معنی دارد: انزلنا حکما عربیا؛ قضاوت مخصوص در امور اختلاف؛حکمت؛ در قرآن به سبب اشتمال بر معارف الهی حکم اطلاق شده است. معنای اول با سیاق آیه سازگارتر است.
& حکیم: به معنای صاحب حکمت بوده و قرآن به جهت اشتمالش به معارف یقینی (حکمت نظری) و دستورا العمل های حکیمانه(حکمت عملی)، حکیم خوانده شد. در مورد واژه حکیم سه احتمال وجود دارد:
# با حکمت
# محکم و متقن
# دارای حقیقت بسیط
# احتمالات دیگر نقل شده که اهمیتی ندارد: حکیم یهنی حاکم بین حق و باطل و حاکم به حلال و حرام و ...
& فرقان: فرق به معناتی جداکردن و فرقان مصدر یا اسم مصدر است. اگر چه فرقان به لحاظ تدرج آیات و جدا نازل شدن آنها، اسم مفعولی معنی شده است اما در همه موارد مستعمل در قرآن به لحاظ تمییز دادن حق و باطل، اسم فاعلی (تمییز دهنده) معنی شده است.
& فصل: مصدر و به معنای جدا کردن چند چیز از یکدیگر است. اگر وصف حکم و قول قرار گیرد،در لازم معنای اصلی به مفهوم غیر قابل برگشت استعمال می شود. اطلاق فصل به قرآن به لحاظ این است که سخنی است که جدا کننده حق از باطل است.
& قیم و غیر ذی عوج: عوجا قیما؛ قیم به معنای راست ایستادن بوده و وقتی با جر متعدی شود به معنای حفظ نمودن است. قیم هم از قیمت گرفته شده و به معنای باارزش است. البته در برخی آیات به معنای بدون انحراف است. (قیم طفل هم کسی است که منافعش را حفظ می کند)
& حق و حق الیقین: مصدر و بهم عنای ثبوت است، و در معنای وصفی ثابت نیر به کار می رود. بر همه موجودات حتی اعتباری به جهت ثباتی که دارند اطلاق می شود. اگر به معنای ثابت مطلق به کار رود امور فناپذیر باطل شمرده می شوند. استعمال آن به معنای ثابت بالذات منحصر در خدای متعال است. حق کلام و ادعای مطابق با واقع است که مرادف صدق است اگر مطابقت واقع با حکم مراد باشد، حق و اگر مطابقت حکم با واقع مراد باشد صدق اطلاق می شود. در قرآن یا به لحاظ حقائقی که از آنها حکایت می کند و یا به لحاظ درست بودن ادعای از سوی خدا بودن، به کار برده شده است.
& صدق: فمن اظلم ممن کذب علی الله و کذب بالصدق اذ جائه؛ (32 زمر)
& بلاغ و بالغه: حکمة بالغة؛ بلاغ به معنای ابلاغ و کفایت به کار می رود. بالغه که صفت حکمت است، یا به لحاظ بیان رسای قرآن است و یا به لحاظ محتوای قرآن که در نهایت درستی است می باشد. (معنای دوم با سیاق سازگارتر است)