عقل در کنار نقل کاشف از محتوای اعتقادی و اخلاقی و فقهی ... دین است. کشف در اینجا با کشف در بیع فضولی که در تحقق محتوای مکشوف سهمی داشت، فرق دارد، در بیع فضولی، اجازه بعدی مالک کاشف از صحت عقد است یعنی در حصول عقد سهیم و موثر است. اما کشف عقل بدین معناست که تنها مضمونی که توسط خداوند جزء دین قرار گرفته است را ادراک می کند.
عقل مصباح شریعت است و کسانی که آن را میزان می پندارند افراط کرده اند. به عقیده کسانی که عقل را میزان می پندارند، هرچه مورد تصدیق عقل در آید جزء دین و هر چه مورد تصدیق عقل قرار نگیرد خارج دین به حساب می آید. اینکه برای عقل شان بیشتری در نظر بگیرید مستلزم آثار سویی مثل تفسیر ناصواب از خاتمیت پیامبر صلی الله علیه و آله است زیرا چنین شخصی با رشد عقل، نیاز به وحی را منکر می شود. چه اینکه برای عقل شانی فراتر و در حد هادی در نظر گرفته است. عقل را معیار صحت و سقم محتوای دین می پندارد.
افرادی هم شان عقل را تنزل داده اند و مبتلا به تفریط شده اند. که قائلند عقل صرفا مفتاح شریعت و کلید ورود بشر به عرصه دین است. و بعد از ورود آن را به کنار می نهند و سپس سعی می کند که از طریق فهم کتاب و سنت به محتوای دین دست یابد. اثر ناصواب این تفسیر، تفسیر متحجرانه از دین و نشان دادن جمود و عدم پویایی دین است.
نظریه درست این است که عقل علاوه بر ایینکه مفتاح دین است، (اثبات می کند خدایی هست و آن خدا پیامبر دارد و...) مصباح آن نیز می باشد. (به عنوان منبعی معتبر در کنار نقل برای شناخت محتوای دین می باشد)
نکته: عقل در همه افراد یکسان نیست برخی خود را در معرض ادله معتبر نقلی قرار می دهند و با تعلیم کتاب و ... از نعمت دفائن عقول برخوردار می شوند و سپس باعقل اثاره شده به سراغ ادله نقلی می روند و از اثاره دفائن نقول هم بهرمند می شوند. محصول اجتهاد اصولیان اثاره دفائن نقول است. تعامل متقابل عقل و نقل مانع تفکیک آن دو از هم می شود. عقل شکوفا، با مراجعه به متن منطوق را می فهمد و لوازم و معالیل و... را ضمیمه متن نموده، به پرسش ها پاسخ می دهد. و این خود زمینه ساز اثاره دفائن نقول می باشد. همچنین حضور عقل در استخراج مطالب دینی از متن منقول با الفاظ ویژ ای هماره است که تدریجا به صورت اصطلاح در می آیند. مثلا عقل هنگام شنیدن: اذا قمتم الصلاة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق... می پرسد الی المرافق قید غسل است یا قید مغسول تا مخالف مذهب اهل بیت نباشد؟ یا هنگام خطاب اوفوا بالعقود عقد می پرسد که محتوای آیه امضای اصل عقد است یا الزام به آن؟ یا هنگام شنیدن رفع ... مالایعلمون می پرسد: آیا مرفوع مواخذه است یا جمیع آثار؟ روشن است برخی از سوال ها اصولی وبرخی و فقهی و ... است. و بر عقل نمی توان سوال های کلیشه ای را تحمیل نمود.
عقل محدودیت های فراوانی دارد. ادراک ذات حق و کنه صفات حق تعالی، منطقه ممنوعه عقل است. کسی که ادعا کند من به اندازه خود آن بسیط مطلق را می فهمم، اشتباه کرده است زیرا وجود بسیط و نامحدود اندازه ندارد و مانند موجودات مرکب نیست تا ظاهرش غیر باطنش باشد تا بتوان تنها به ظاهرش دست یافت. بلکه ظاهرش عین باطنش است لذا اگر باطن ذات ادراک نشد، ظاهر آن هم ادراک نمی شود. چون تفکیک و تمایز ظاهر و باطن با بساطت محض خداوند نمی سازد.
ادراک مفهومی خداوند غیر از ادراک ذات و کنه صفات خداوند است. چون همه مفاهیم مخلوقند. مفهوم خدا، خدای به حمل اولی است و به حمل شایع صورتی ذهنی است.
اما می توان فعل و فیض خداوند که ظهور و تجلی خداوند هستند را ادراک نمود. و دراک تجلیات خداوند، ادراک خداوند محس.ب می شود البته نه ادراک ذات بلکه ادراک خداوند در مرتبه فعل. و این تفکر که ذات خداوند را در اشیاء حاضرمی داند، سخت باطل می باشد. (در قضیه حملیه، تعیین محور عینیت و اتحاد موضوع و محمول با محمول است)
مثلا در زید ناطق، عالم، قائم: در هر سه موضوع واحد است اما محور اتحاد در هر سه فرق دارد: در یکی ذات(فصل مقوم) است و در دومی صفات و در سومی فعل.
یکی دیگر از محدودیت های ادراکی عقل: مقوله جزئیات دینی است. و اموری چون علت تعدد و تعداد نماز ها و ... را درک نمکی کند و عقل موحد سمعا و طاعتا آن را می پذیرد. محدودیت ادراک را کسی بر عقل تحمیل نمی کند بلکه خود عقل نظری بدان اعتراف دارد.
عقل برهانی قائل به مبدا و معادی برای این عالم است. و با این اعتقاد - غیر از این دو امر، - هر آنچه در عالم رخ بدهد از دو حال خارج نیست: 1. یا فعل خداوند و کتاب تکوین اوست مثل انسان و حیوان 2. یا قول خداوند و کتاب تشریع اوست مثل تورات و انجیل و قرآن. و عقل همانند نقل عهده دار ادراک فعل و قول خداوند است.
نتیجه آنکه:
1. دین(مجموعه عقائد و احکام و اخلاق) و وحی (ارتباط مستقیم و معصومانه انسان کامل با خدا) و انسان کامل (مانند پیامبر صلی الله علیه و آله) مقابل ندارند.
2. معرفت دین خدا گاهی با عقل و گاهی با نقل است و مقابل هم اند. و هر دو از رهاورد وحی حکایت می کنند.
برخی از آیات عقل را در برابر نقل قرار می دهند: لایسئل عمایفعل و هم یسئلون. مسئول و سوال از منظر قرآن کریم سه قسم است:
1. سوال استعطایی: اینکه موجودات از خداوند درخواست فیض دارند و خداوند به اندازه ظرفیتش به او عطا می کند.
2. سوال استفهامی: هر فردی به سوال از اهل ذکر ترغیب شده است. فسئلوا اهل الذکر... (این دو قسم سوال نسبت به خداوند جایز است)
3. سوالی که از سنخ انتقاد است: این قسم در خداوند راه ندارد.
اینکه خداوند زیر سوال نمی رود گاهی سالبه به انتفاء موضوع است (مورد سوال بیرون از حوزه خلقت باشد زیرا هیچ کس نیست تا از او انتقاد کند زیرا اگر باشد یا واجب است یا ممکن، وجود واجب دیگر با برهان نفی می شود، و موجود ممکن غیر محتاج به واجب بیرون از خلقت ممتنع است) و گاهی سالبه به انتفاع محمول. (در این موضع اگر چه موضوع محقق بوده و امکان سوال هست اما زمینه چنین امری وجود ندارد. زیرا تنها چیزی که می تواند خدا را زیر سوال ببرد عقل برهانی است اما خداوند می گوید من که کاری انجام نداده ام تا بتوانی مرا زیر سوال ببری. (خداوند در قرآن علت ارسال رسل را لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل معرفی می نمایند، زیرا اگر چنین ارسالی صورت نمی گرفت و پس از زندگی دنیایی قیامت و حسابرسی در کار می بود، عقل خداوند را زیر سوال می برد. و با این کار و اعلام حجت، دیگر این بهانه از عقل گرفته شد و بر اساس این آیه حجیت و اعتبار عقل هم تثبیت می شود)