مباحث بنیادی علوم انسانی
این مقاله مصاحبه ای از حضرت استاد می باشد، که تحت عنوان مباحث بنیادی علوم انسانی طرح گردیده و در 10 صفحه فصلنامه مصباح به چاپ رسیده است. این مصاحبه از طرف دانشگاه امام حسین علیه السلام انجام شده است و در راستای اهداف آنها بود، زیرا هدف آنها مبتنی بر تبیین مبانی علوم و شناخت آن مبانی بود. این مصاحبه در ضمن 9 سوال انجام شده است که در ضمن آن سوالات مطالب سودمندی در مورد علوم انسانی مطرح گردید.
بیان چکیده مقاله
حضرت اول در پاسخ به سوال اول که در مورد تعریف علوم انسانی بود، فرمودند: این نام گذاری قراردادی است زیرا داشمندان دو حوزه علوم را کشف کرده بودند، حوزه حس و حوزه عقل و ریاضیات اما در این بین حوزه دیگری هم وجودش احساس می شد زیرا نه ویژگی مسائل ریاضی را داشت و نه ویژگی مسائل حسی و تجربی لذا علوم انسانی را در حوزه سومی قرار دادند. سپس ایشان فرمودند اگر تعریف آنها را بپذیریم و بر اساس آنها سخن بگوییم آن تفاهمی می شود بین ما و ایشان اما اگر تعریف مجزایی ارائه دهیم تفاهمی در کار نیست. لذا تعریف علوم انسانی را طبق تعریف آنها مطرح می نمایند: علوم انسانی علومی هستند که نه مانند قوانین ریاضی قیاسی اند و نه مانند عومت جربی قابل آزمایش تا بتوان از آنها نتایج قطعی بدست آورد اینها علوم انسانی یا اجتماعی اند.
سوال دوم در مورد ابزار تحقیق در علوم انسانی است و اینکه اگر بخواهیم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم باید در تحقیق از چه ابزاری استفاده نماییم؟ حضرت استاد اشاره به اختلاف مبنایی ما با غربی ها می نمایند: آیا خارج از محدوده حس معرفت های یقینی بدست می آید؟ ما می گوییم بله معرفت های عقلی یقینی به مراتب بیشتراز معرفت های حسی به ما می دهند. اما تجربه گرا ها مسائل عقلی و متافیزیکی را فاقد اعتبار می دانند و علم را محدود به گزاره های حسی می نمایند. ما بنا بر مبنای خودمان به ابزار عقل محتاجیم.
در سوال سوم که در مورد صحت استعمال گزاره های قیاسی در مسائل علوم انسانی است، حضرت استاد پاسخ مختصری داند و فرمودند تکیه ما تنها بیشتر بر وری فلسفه است و در مورد خصوص علوم انسانی نمی توان تنها از گزاره های قیاسی استفاده نمود.
در سوال بعد در مورد اصل وجود علوم انسانی اسلامی پرسیدند که استاد به تحلیل ابعاد سوال پرداختند و فرمودند: در صورتی که تعریف علوم انسانی را از غربی ها بپذیریم با آنها مشکلی نداشته و تنها اختلاف ما بر سر شیوه تحقیق خواهد بود. البته فی الجمله خود غربی ها و مادی گراها قبول دارند که روش حسی در همه جا کاربرد ندارد و بخاطر همین در مورد مسائل ریاضی به دست و پا افتاده اند تا راهی پیدا نمایند. برخی گفتند اثر مسائل ریاضی در حس است برخی دیگر انها را از باب مسائل تتولوژی خواندند و به همین ترتیب... اختلاف ریشه ای دیگر ما با غربی ها این است که ما راه انسان شناسی را محدود به حس و عقل نمی دانیم و وحی را نیز دخیل می دانیم اما آنها منکر وحی می باشند. سپس حضرت استاد نزاع بر سر اینکه برخی علوم اسلامی وبرخی دیگر غیر اسلامی اند را نزاع لفظی دانسته و علت این تقسیم را در اموری بر می شمرند:
· اسلامی بودن به معنای این است که نظریه در میان مسلمانان و در یک سرزمین اسلامی پدید آمد و رشد نمود. چنین استعمالی مجازی است و بهتر است گفته شود علم مسلمان ها.
· یک بار هم منطورمان این است که راه حل این مساله علاوه بر حوزه حس و عقل حوزه وحی میباشد. و اسلامی بودن به همین معنای اخیری که ذکر شد مراد است.
· در موردی هم مکن است اسلامی بودن به معنای موافقت علمای اسلام با یک نطریه باشد. به این صورت که اگر چه نظریه با حس و عقل اثبات شده اما علمای اسلامی آن را پذیرفتند.
پس اینکه علومی اسلامی خوانده شده، باید ببینیم به چه اعتباری بوده تا مشکلی پیش نیاید.
سوال بعدی در موردی است که بین آموخته های وحی و دستاوردهای علوم انسانی تعارضی پیش آید، مشکل چطور حل می شود؟ ما معتقدیم که هیچگاه عقل و وحی با هم تعارض نمی کنند. و اگر در موردی در ظاهر تعارض نمایند این از دو حال خارج نیست:
· یا اسنتاج ما از وحی نتیجه اش یقینی نبوده زیرا شرایطش رعایت نشده است.
· یا در استدلال عقلی ما مغالطه ای وجود داشته است. و گاهی هم ممکن است در هر دو وادی ما مبتلا به اشتباه شده باشیم و نه در وادی عقل و نه در وادی وحی نتایج یقینی نصیبمان نشده باشد.
در سوال بعد درباره دایره دخالت شرع برافعال اختیاری بشر است؟ اسلام هیچ تعهدی نسبت به حقائق عینی ندارد بلکه اسلام برای سعادت بشر آمده و راه سعادت را به انسان نشان می دهد.
در اسلام یک سری مسائلی است که باید به انها ایمان داشته باشیم مثل خدا و معاد و ... و یک سری از مسائل دستورات عملی اند برخی هم آموزشهایی است که مربوط به سیستم ارزشی اسلام است. اما باید این نکته هم بیان شود که اسام به ما ساختار و قاونو کلی می دهد و تطبیقش را بر عهده ما می کذارد و ساختار از قرآن و کلام معصومین به دست می اید. حضرت استاد در پاسخ کسانی که علوم را به درون دینی و برون دینی تقسیم می کنند و علوم انسانی را برون دینی تلقی می نمایند و علوم اسلامی و و حیانیرا درون دینی ، پاسخ می دهند: وظیفه اصلی دین بیان اصول و فروع دین است. لذا هر بحثی غیر از این مورد برون دینی است مثلا بحث در مورد مار شاخدار. اما اگر در مورد همین امور در کتب دینی چیزی گفته شود باید به آنها ایمان داشت اگر چه جزء اصول و فروع دین نباشد. لذا وقتی نص قرآن یا روایت معتبر، خبر از امری می دهد که دانشمندان خلافش را معتقدند، این اعتقاد مورد قبول نیست. زیرا در علوم احتمال اشتباه وجود دارد.
سوال بعد در مورد اصل این تقسیم بندی یعنی تقسیم مباحث به دورن دینی و برون دینی است و اینکه این تقسیم برای خارج کردن برخی از مباحث مطرح شده است؟
در غرب بین عقل و دین تعارض وجود داشت، و مراد متفکران غرب از مذهب همان مذهب ساختگی و تحریف شده مسیحیت است. و در مقام تعارض راه حل هایی را مطرح نمودند برخی گفته اند باید حیطه دین محدود شود و اساسا دین مال زمانی بود که عقل بشر ضعیف بود. برخب هم زبان دین را زبانی اسطوره ای معرفی کرده اند. این اختلاف را روشنفکران به داخل کشور ما هم کشانده اند. و همین مسائل را مطرح کرده اند. وقتی پذیرفتیم دینی هست و اصول ثابتی دارد باید به آن ایمان آوریم و بدانیم محدوده اش کجاست، اگر کسی بگوید دین محدوده ای ندارد، پس دفاع از دین برای چیست؟ ابیته برخی برای منافع خود ترجیح می دهند تنها نامی از دین بماند. و در این مملکت هم افرادی هستند داد از پروتستانتیزم اسلامی می زنند. آنها می گویند باید غالب ها را حفظ و محتویات را عوض کرد. و در نهایت مصاحبه کننده از راه مبارزه با این افراد سوال نمودند که حضرت استاد ب جلسات بعدی موکول نمودند.