آثار بحران فکری-سیاسی غرب بر فقه سیاسی شیعی
با مراجعه به مقالات مشاهده می شود که نسبی گرایی داخل در دایره اخلاق هم شده است، و برخی از اندیشمندان، در گزاره های اخلاقی اعتقاد به نسبیت دارند. اگر کسی اخلاق را هم داخل در فقه بداند، و اخلاق را علم مستقلی به حساب نیاورد، قائل به نسبیت گزاره های فقهی به صورت فی الجمله هم شده است. در دید غزالی اخلاق یک بخش از فقه است.
می توان چهار نظریه تنافر و ناسازگاری؛ استقلال و تمایز؛ اتحاد و یگانگی و پیوند و وابستگی را برای ارتباط علم فقه و اخلاق فرض کرد و گفت: اگر فرض اول پذیرفته شود، باید میان فقه و اخلاق به صورت کلی یا جزئی یکی را انتخاب کنیم و دست از یکی به نفع دیگری برداریم اگر قائل به استقلال و تمایز این دو باشیم؛ یعنی معتقدیم هر کدام از این دو دانش بخشی از نیازهای جامعه اسلامی را تأمین میکند و ناظر به موضوعی یا حکمی یا هدفی یا در قلمروی یا به روش خاصی نقش ایفا میکند. به این ترتیب هر دو حوزه را باید پاس داشت و از هر یک انتظاری مطابق تعریفش داشت و هر یک را به حوزه خاص خود اختصاص داد . اگر قائل به اتحاد و یگانگی این دو دانش باشیم و یکی را ذیل دیگری مندرج دانیم، طبعاً بهره متصور از دانشِ اخص از دانش اعم انتظار میرود و در مقام پژوهش، یک تلاش برای رسیدن به هر دو هدف ابتدایی کافی است.[1]
اما با صرف نظر از این بحث می توان آثار نسبی گرایی را به صورت کلی بر فقه شیعه در چند محور بحث نمود:
نسبی گرایی در حیطه نظریات و استنباط احکام می تواند تاثیر گذار باشد. به گونه ای که در مورد هیچ فهم و استنباطی، کسی نتواند خرده بگیرد و هرکس هر تصوری از دین و تکلیف دارد، را در اقدامات خود دخیل نماید.
به عنوان مثال مباحث هرمونوتیک که از تغییر جهت غرب مسیحی از پاپ محوری، به کتاب محوری، جوانه زد، امروز تحت تاثیر نسبی گرایی قرار گرفته و هر فهمی از متن، علی الخصوص متن دینی را جدای از مقصود مولف دنبال می کند. و در نهایت هر فهمی ولو در ضدیت با مقصود مولف باشد، تایید می نماید. بالطبع ورود اینگونه مباحث در علوم دینی و فقهی بی تاثیر نخواهد بود. و نقش محوری مفسرین دین را انکار کرده و مهر تاییدی بر عملکرد ناقص خود می زند.
البته ناپفته نماند، بروز چنین طرز تفکری در فقه، می تواند زمینه موضع گیری بیشتر علماء و ورود جدی تر آنها در این سیر مطالعاتی را فراهم آورد. و در نتیجه موجب تکاپوی بیشتر علماء در جهت پاسخگویی به این مساله شود.
نسبی گرایی علاوه بر حیطه نظر، در حیطه عمل و تکلیف هم می تواند تاثیر گذار باشد. بنابر قبول نسبی گرایی معرفتی و اینکه هر کس به هر معرفتی که دست یافت برایش حجت است و دیگری حق اظهار نظر در آن عقیده را نخواهد داشت، لاجرم باید برخی از احکام فقهی تعطیل شود. به عنوان مثال بحث امر به معروف و نهی از منکر که یکی از واجبات موکد دینی محسوب می شود، بنا بر مبنای نسبی گرایانه، تعطیل می شود. زیرا بنا بر این مبنا، معروف و منکر تعریف جدیدی یافته، و در نتیجه در مقام عمل دیگر منجر به تقابل با رفتار دیگران نخواهد بود.
همچنین بحث برائت از مشرکین که در مراسم حج انجام می شود، باید تعطیل شود، زیرا بنا بر نظر این افراد نسبی گرا، حتی مشرک هم حق دارد همانطور که فکر می کند فکر و زندگی کند. و برائت دیگر معنی ندارد. زیرا در تنگنا قرار دادن آنها با وجود اعتقاد به صحت عملکردشان، وجهی نخواهد داشت.
همچنین بحث گناه نیز دیگر مفهومی نخواهد داشت. زیرا چنین شخصی که از این مبنا تبعیت می کند، نه تنها بسیاری از گناهان را گناه نمی پندارد، بلکه بسیاری از امور ثواب را ناثواب می داند.
این آثار آثار فعلی نسبیت گرایی بود.
اما نسبت به آینده می تواند آثار مخرب تری داشته باشد. کما اینکه فقهاء هم می توانند با استفاده از ظرفیت های بالای عقلی و با توجه به علوم کلام و فلسفه هم در مقام نظر و هم در مقام عمل عکس العمل های لازم را در مواجهه با این نوع طرز فکر انجام دهند.