بسمه تعالی
سوال: این کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) که می فرماید: (( لابد للناس من أمیر بَرّ أو فاجر))[1] ، بیانگر جدایی دین از سیاست است و لذا زمامدار را خود مردم تعیین می کنند نه آن که منصوب خداوند باشد؟
در زمانی که ما به سر می بریم دشمنان شیعه فراوانند، و آنها هدفشان این است که در روند علمی و رشد شیعیان ایجاد شبهه نمایند و ذهن جوان را با افکاری که خود به دنبال تثبیت آنها در ذهن جوان هستند، پر نمایند. یک جوان مسلمان ایرانی خصوصا شیعی باید حواسش را جمع نماید تا در این گرداب پر تنش، افکارش را به دست بیگانه ندهد. منابعی که شیعه از آنها استفاده می کند از آنجا که متصل به وحی است بسیار غنی است و دشمن در این اصل شکی ندارد لذا به دنبال آن است که در آن مواردی که نیاز به توضیح بیشتری دارد و کلام دو پهلو است ذهن جوان را از مسیر حقیقت دور سازند و افکار و متدهای خودشان را در زندگی این جوان پیاده نمایند. لذا اگر شخصی تفکرش اینگونه باشد این شبهات در او اثر نمی گذارد بلکه به دنبال بر طرف نمودن این سراب بر می آید و حقیقت را آشکار می کند.
بعد از این مقدمه کوتاه لازم است در ابتداء در مورد این سوال اندکی توضیح داده شود تا جای ابهامی در سوال باقی نماند، لذا به توضیح برخی از اصطلاحاتی می پردازیم که در روند بحث به ما کمک می نمایند:
1. حکومت: رهبری منسجمی است که در سطح کلان جامعه امر ونهی و اعمال قدرت می کند.[2]
2. دین: اسلام در کتاب نسبت دین و دنیای آیت الله جوادی آملی دین، به مجموعه ای از عقائد، اخلاق، قوانین و مقرراتی که برای اداره امور فردی و اجتماعی انسان ها و تامین سعادت دنیا و آخرت آنها تدوین شده است، اطلاق می گردد.[3]
3. رابطه دین و حکومت: آیا بین دین و حکومت ارتباطی برقرار است و ایندو در کنار هم قرار می گیرند؟ یا اینکه بین دین و حکومت ارتباطی وجود نداشته و این دو در حقیقت دو چیز متمایزند و دین حق هیچ گونه دخالتی در امور حکومتی ندارد؟ این سوال نقطه شروع بحث ماست. پاسخ هایی که به این سوال داده شده است مختلف است.
أ. عده ای قائلند حکومت از دین جدا نبوده و جزء لاینفک دین است و ضمانت اجرایی قوانین دینی منوط به حکومتی دینی است. این دیدگاه اسلام است که مورد پذیرش متفکرانی چون امام خمینی رة[4]، آیت الله جوادی آملی[5]، آیت الله مصباح یزدی و ... می باشد.
ب. عده ای دیگر قائلند که اساسا حیطه حکمرانی دین با حیطه حکمرانی حکومت و حاکم فرق دارد و ایندو در تضاد با یکدیگرند و هر یک موطن خاص به خود را دارند. [6]
دو دیدگاه مطرح در این باب عبارتند 1. دیدگاه اسلام، 2. دیدگاه روشن فکران سکولار. دسته اول ناظر به تعالیم اسلامی سخن گفته اند و برای مدعای خود دلیل آورده اند ادله ای عقلی و ادله ای نقلی، البته این قسمت مورد بحث ما نیست و تحقیق مستقلی را می طلبد و دسته دوم هم ناظر به فرهنگ غرب سخن گفته اند و برای مدعای خود ادله ای نقل کرده اند.
سکولارها- یعنی کسانی که قائل به استقلال آموزه های عقلی و دانش بشری، بوده و فریاد بی نیازی از وحی سر می دهند و شعار جدایی دین از سیاست را مطرح نموده اند[7]- برای اثبات ادعای خود به ادله ای تمسک نموده اند یکی از آن ادله همین کلام مولا امیرالمومنین علی علیه السلام است. استدلال آنها اینگونه است: