اگر دین را با چیزى مانند پزشکى مقایسه کنیم ، حکم خواهیم کرد که دین یک امر اجتماعى است و پزشکى یک موضوع فردى . البته به سبب ارتباط محکم و متقابل فرد و اجتماع ، مى توان هر موضوع فردى را اجتماعى و هر موضوع اجتماعى را فردى نیز نامید. جامعه شناسان دین را یک نهاد اجتماعى مى دانند و به همین دلیل ، درباره آن بحث مى کنند، ولى پزشکى یک نهاد نیست و جامعه شناسان با آن کارى ندارند.

رویکرد جامعه شناسان به مبحث دین رویکردى علمى است . علوم در گذشته به ماوراءالطبیعه وابسته بودند و همین وابستگى موجب پدید آمدن رشته هایى مانند علوم غریبه و مانع پدید آمدن رشته هایى چون جامعه شناسى مى شد. علوم غریبه (مثلا کیمیاگرى ) قابل تبیین نبود و صرفا شیوه هایى را پیشنهاد مى کرد و مدعى مى شد که به نتیجه معینى مى انجامد. در فضاى فکرى قدیم که رازورى حاکم بود، علم جامعه شناسى که به توضیح پدیده ها مى پردازد، جایى نداشت . از اواخر قرون وسطى ، زمزمه جدایى علم از ماوراءالطبیعه پیدا شد و به تدریج این شیوه پا گرفت و از مغرب زمین به سراسر جهان سرایت کرد.

از این رو، دور از انتظار نیست که جامعه شناسان هنگام سخن گفتن درباره دین ، کارى به جنبه آسمانى آن نداشته باشند و آن را ساخته ذهن بشر و تکامل یافته جادو بدانند که براى تاءمین نیازهاى معیشتى ساخته شده است ؛ زیرا دیدگاه علمى هر چیز را از آسمان فرو مى کشد و آن را تشریح و تبیین مى کند.

به نظر جامعه شناسان ، دین ، دست کم در مراحل نخستین خود، سخت به جادوى ابتدایى مى ماند؛ به این معنا که جادوگر و دیندار، هر دو مى کوشند تا با تدبیرى هستى را بر سر مهر آورند و آسایش خود را تاءمین کنند. پس هر دو ندا در مى دهند و از نیروهاى مطلوب خود یارى مى جویند؛ با این تفاوت که اولى نیروهاى یارى رسان و راحت بخش را در طبیعت مى داند، ولى دومى آنها را در ماوراى طبیعت مى جوید. تفاوت دیگر اینکه اولى براى دست یافتن به نیروهاى دور دست غیر طبیعى ، راهى جز تضرع نمى یابد. جادوگر بر نیروهاى طبیعى عمل مى کند و آنها را به همراهى مى خواند، اما دیندار از نیروهاى غیرطبیعى مى خواهد که او را در مقابل نیروهاى طبیعى دریابند. جادوگر شى ء مورد عمل خود، آمرانه مى گوید: « یار من باش ! » ، دیندار صرفا استرحام مى کند.(کتاب آشنایی با ادیان بزرگ)