فقهاء از این روایت تعبیر به مقبوله عمر بن حنظله کرده اند. با اینکه علمای رجال برخی از راویان روایت را توثیق نکرده اند اما مشهور این روایت را قبول کرده و بدان عمل نموده اند. به همین دلیل است به این روایت اطلاق مقبوله شده است. آیت الله محسن اراکی در این باره می گوید: علماء این روایت را تلقی به قبول کرده اند. لذا معروف به مقبوله شد.[1]
اما برخی معتقدند: عمر بن حنظله از افراد ثقه می باشد. و بنابراین این روایت جزء روایات معتبر و صحیح شمرده می شود. زیرا ابتدا و انتهای سند آن تمام می شود. ضعف وسط سند که به واسطه محمد بن الحسن بن شمعون می باشد قابل بررسی است.
اما دلائل توثیق عمر بن حنظله و اعتبار روایت:
1. گفته می شود 22 نفر از بزرگان از عمر بن حنظله روایت کرده اند. [2]و همه آنها مگر مفضل بن صالح (ابو جمیه) توثیق شده اند. بنابراین کثرت روایت افراد ثقه از عمر بن حنظله، شاهد بر این مدعی است که ایشان جزء کذابین و وضاعین نبوده است. زیرا اگر چنین بوده باشد این همه از علماء و فقهاء از ایشان حدیث نقل نمی کردند.
2. یکی از کسانی که از عمر بن حنظله نقل روایت کرده است، صفوان بن یحی است. و در مورد او چنین ادعا شده است که: مرسله ها و روایاتی که او نقل کرده، همه گرفته شده از سوی شخصی ثقه است.
3. یکی دیگر ار علل ثقه بودن، عمر بن حنظله، روایتی از امام صادق علیه السلام است که حضرت می فرمایند: عمر بن حنظله بر ما دروغ نمی بندد.
4. 4 نفر از اصحاب اجماع[3] از عمر بن حنظله نقل روایت کرده اند. و همین می تواند دلالت بر ثقه بودن این فرد کند. زیرا این افراد از افراد معمولی نقل حدیث نمی کردند. [4] پس نتیجه می شود که عمر بن حنظله فردی ثقه است.
5. برخی گفته اند ملاک اعتبار وثاقت روایت است نه وثاقت راوی؛ و وثاقت راوی تنها یکی از راههای کشف وثاقت روایت است.
6. از آنجا که این روایت مبنای فتوای فقها و مورد عمل آنها بوده است و همگی در باب «قضا» و «افتاء» به این حدیث استدلال کرده اند می توان حکم به اعتبار روایت عمر بن حنظله کرد. زیرا از دیدگاه فن علم رجال همین اندازه برای حجیت خبر کافی است.
7. حضرت امام خمینی (ره) در کتاب البیع و کتاب ولایت فقیه خویش سند این روایت را معتبر دانسته است و مطالب بسیار زیادی در مورد اثبات دلالت این حدیث بر ولایت فقیه آورده اند. [5]
مرحوم مصطفی خمینی در مورد سند روایت می گوید: روایت به حسب سند در تهذیب، اعتبارش مشخص نیست. زیرا در آن محمد بن الحسن بن شمون وجود دارد که هم غالی بوده و هم جزء واقفی ها هم شمرده می شود. پس روایت ضعیف است. اما سند کافی ممکن است معتبر باشد. زیرا عمر بن حنظله اگر چه در اصول خمسه توثیق نشده است اما شهید ثانی او را توثیق کرده است. و به علت روایت کردن بزرگانی چون زراره و ... از او، وثاقتش نزد ما ثابت می شود. [6]
علامه تهرانی صاحب امام شناسی نیز می گوید: حاج مولى أحمد نراقىّ، استاد شیخ أنصارى رَحِمَهُ اللَه، در «مُستند الشّیعة» حقّ مطلب را أدا کرده است. ایشان بعد از اینکه مقدار کمى از این روایت را بیان مىکند، میفرماید: «ضعیف شمردن این روایت، با اینکه ضعف آن مُنجَبر است به شهرت، تا به سرحدّى که آنرا مقبوله مىنامند، این نیز غیر جیِّد است، و صحیح نیست. زیرا در سند این روایت بجز داوُد بن حُصَینکسى نیست که إنسان در شأن او توقّف داشته باشد؛ و داوُد بن حصین را هم نجاشى توثیق نموده است. پس اگر آنچه را که شیخ طوسى، و ابن عُقده گفتهاند که: او واقفى است، ثابت شود، مع ذَلک روایت موثّقه بوده و ضعیف شمردهنمى شود. و عُمَر بن حَنظلَه را هم بعضى توثیق کردهاند. [7]
اما علت ضعف سند تنها وجود عمر بن حنظله نبود، بلکه برخی، افراد دیگری را هم ضعیف تلقی کرده اند. به عنوان مثال محمد بن عیسی یقطینی و داوود بن حصین نیز مورد خدشه قرار گرفته اند. [8]
همچنین در سند این روایت، قبل از عمر بن حَنظلَه و داوُد بن حصین، صَفوان بن یَحیَىهست؛ و صفوان بن یحیى از أصحاب إجماع است؛ و اگر ما روایت را با سلسل? سند صحیح به این چند نفر رساندیم، از آن پس دیگر صحیحه است. [9]
أمّا اینکه بعضى این روایت را بسبب وجود داوُد بن حُصَین تضعیف نمودهاند، مرحوم نراقى مىفرماید: تضعیف آنها بى مورد است، زیرا نجاشى او را توثیق کرده و در مورد واقفی بودن او نیز گفته شده: اگر واقفیّه و پیروان بقیّ? مذاهب در مذهب خودشان صادق و راستگو باشند، اینها ثقهاند و روایتشان قبول می شود.[10]
برخی معتقدند: دلالت این روایت بر ولایت فقیه با وجود آنکه در خصوص قضاء وارده شده، از باب دلالت التزامی است. زیرا مجرد نصب فقیه برای قضاء بدون اینکه قدرت بر اجرای حکم داشته باشد، عملی لغو است که اثری بر آن مترتب است. پس خود نصب فقیه به عنوان قاضی، بالالتزام دلالت بر اعطای صلاحیت تنفیذ می کند. و صلاحیت تنفیذ از شئون حاکمی است که دارای ولایت است. [11]
برخی، از روایت عمر بن حنظله، استفاده کرده اند که: در قضایایی که بین مسلمین اتفاق می افتد، مراجعه به کارگزاران حاکم جائر جایز نیست. یکی از علل باطل بودن مراجعه به کارگزاران جور این است که وصول به حقّ باید از طریق مشروع باشد و این طریق مشروع نیست. زیرا خداوند أمر فرموده است که: إنسان باید به طاغوت کافر بشود؛ پس باید به طاغوت کفر ورزید.[12]و از طرفی شخصی، با خصوصیات مشخصی را به عنوان مرجع معرفی می کند. مرجع، شخصی است که عالم به احکام الهی و ناظر در حلال و حرام او باشد. تمرد و تخلف از امر چنین شخصی و عدم اعتناء به شان او مثل شرک به خداوند می باشد.[13]
امام خمینی نیز در مورد این روایت نکاتی را ذکر می کنند که به طور خلاصه در چند محور قابل جمع بندی است. این نکات عبارتند از:
1. عدم مشکل سندی در این روایت: روایت از واضحات است.
2. بیان تکلیف کلی توسط امام معصوم علیه السلام با توجه به کلی بودن موضوع سوال.
3. نهی کلی، از مراجعه به عوامل حاکم جور.
4. این حکم حکم سیاسی اسلام است: ضرورت مراجعه به راویان حدیث که به حلال و حرام آگاهند، و دوری از عوامل حاکم جور حتی اگر توسط آنها حقشان احیا شود.[14]
در کل به سه تقریب بر این مقبوله استدلال شده است: [15]
[1] الولایة الإلهیة و ولایة الفقیه؛ ص: 73 النص الأوّل: مقبولة عمر بن حنظلة
[2] به عنوان مثال: زراره، احمد بن عائذ، علی بن الحکم، صفوان بن یحی، سیف بن عمیره، عمر به ابان، هشام بن سالم و ... از عمر بن حنظله روایت نقل کرده اند.
[3] زراره بن اعین، عبدالله بن بکیر، صفوان بن یحیی، عبدالله بن مسکان.
[4] ح. جوان آراسته، مبانی حکومت اسلامی، ص 146.
[5] امام خمینی، کتاب البیع، ج2 ص638.
[6] ولایة الفقیه (للسید مصطفى الخمینی)؛ ص: 31
[7] ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج1، ص:237و 238
[8] مبانی حکومت دینی، ص 145: محمد بن عیسی یقطینی:نجاشی او را چنین توثیق کرده است: در میان اصحاب ما جلیل القدر، مورد اعتمادو بزرگ است. روایاتش فراوان و تصانیف او نیکو است. از امام علیه السلام به صورت شفاهی و کتبی روایت نموده است. کشی در مورد او می گوید: فضل بن شاذان عبیدی (محمد بن عیسی یقطینی) را دوست می داشت، ستایش و مدح او می نمود، مایل به او بود و می گفت در همردیفانش همانند او وجود ندارد.
اشکالی که به او می گیرند: غالی بودن او در شان و عظمت ائمه علیه السلام است. ولی این اشکال قابل اعتماد نیست: زیرا نسبت غلو در مورد برخی از بزرگان اصحاب که برای امامان مقامات بلندی معتقد بودند در آن زمان ها شایع بوده است.
داوود بن حصین: نجاشی او را توثیق کرده است شیخ طوسی در کتاب رجال خود او را در شمار اصحاب امام صادق و امام کاظم علیه السلام ذکر نموده و واقفی مذهب دانسته است. از آنجا که معیار در اعتبار روایت وثاقت راوی می باشد نه مذهب وی، بنابراین واقفی بودن داوود بن حصین خدشه ای به سند حدیث وارد نمی کند.
[9] ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج1، ص:237و 238
[10] همان، ص: 239
[11] الولایة الإلهیة و ولایة الفقیه؛ ص: 73 النص الأوّل: مقبولة عمر بن حنظلة و قد تلقّى فقهاؤنا هذه الروایة بالقبول و من هنا وصفت بالمقبولة و دلالتها على ولایة الفقیه- مع أنّها واردة فی خصوص القضاء- بالدلالة الالتزامیّة، فإنّ مجرّد نصب الفقیه للقضاء من دون تخویله صلاحیّة تنفیذ الحکم و القیام بما یقتضیه ردع المعتدی و ایصال الحق الى المظلوم عملیّا لغو لا أثر له، فنفس نصب الفقیه للقضاء یدل بالالتزام على اعطائه صلاحیة التنفیذ، و صلاحیة التنفیذ منالولایة الإلهیة و ولایة الفقیه، ص: 74 شئون الحاکم الولیّ فالروایة تدل بالتالی على ثبوت صلاحیات الحاکم الولى للفقیه العادل
[12] ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج1، ص: 201
[13] رسائل فی ولایة الفقیه؛ ص: 802
[14] ولایت فقیه (امام خمینى)، ص: 89 و 90.
[15]دلیل تحریر الوسیلة - ولایة الفقیه، ص: 86 و یستدلّ بهذه المقبولة على ثلاثة تقاریب: