سيد عزيز..من در آن مقاله ملي گرايي راديکال و يا وطن پرستي شاهنشاهي را مورد قبول ندانستم و مذمت کردم.
در واقع من 2 قشر نژاد پرست و قشر ديگري که کاملا ضد هويت ملي هستند و خواهان محو آن هستند را کوبيدم.که هردو در جاي خود بسيار مذموم هستند.در واقع من به مزاياي وطن دوستي اشاره کردم و بيان کردم که کار براي وطن و تبليغ براي آن ، نه نتها با دين منافات ندارد،بلکه در روزهاي سخت يک ملت و همچنين وقتي دشمن در جهان شرق بدنبال تحميل فرهنگ خود به جوانان شرقي است،مي تواند در کنار دين باشد..
من علائق ملي را مانند برخي چيزها مانند علوم تجربي، نهادي دانستم که برخي کارايي هايي را دارد که دين نمي تواند همه ي آنها را بر آورده کند..زيرا ساحت دين دچار خدشه خواهد شد.مانند هنر كه اگر نگاه آزاد هنري زياد در دين رخنه كند..مانند فيلم رمز داوينچي مسيحيان رسوايي به بار مي آورد.
سيد عزيز..بزودي ...شايد بعد از امتحانات شما مي خواهم از شما در مورد مقاله اي با عنوان...((چرا تنها مکتب تشيع فلسفه ستيز نيست؟))از شما کمک بگيرم..چون من تجربه و مطالعه ي زيادي در فلسفه ي اسلامي ندارم.فقط اندکي مطلب به ذهنم آمده است.بالاخره از يک پسر 17 ساله مثل من از اين بيشتر نمي توان انتظار داشت...يا علي...